ماجراهای من و اون

 

عرضم به حضورتون که ما قراردادی با شهرداری یکی از شهرها داریم

شهردار این شهر موجود بس عجیبی ست

اگه بخوام از خصوصیات و رفتارش بگم هر روز باید یه پست بنویسم

ایشون جون ما را به لبمون رسوندن

بخاطر شرایط کاری معمولا نگرانی از روبرو شدن با مسئولین ندارم ولی

هروقت میخوام ببینمش استرس میگیرم

سنش هم بالاست نمیشه چیزی بهش گفت

بزارید جریانی که ما در ارتباط با ایشون داشتیم رو تعریف کنم

این جریان مال هفته پیش_

یه جلسه بود که کلی از مسئولین نشسته بودن

فرماندار،نماینده های شورای شهر،معاونین شهردار و تعدادی از مسولین شهر و

شهردار و ...

 

 

نمیدونم من وسط اینا چکار میکردم.به هرحال یا من مغز یه جونوری رو خورده بودم که رفته بودم تو جمعشون یا اینکه تشابه اسمی من با یکی از مسئولین باعث شده بود اشتباهی از من دعوت بشه

خلاصه بعد از اینکه همه مشکلات شهر حل شد من تصمیم گرفتم یکم حرف بزنم

راحت تر بگیرم زمان و مکان رو واسه پاچه خواری مهیا دیدم.کلی پاچه بود که هرکدوم واسه خودشون کسی بودن مخصوصا شهردار

کلی آسمون رو به ریسمون بافتم و از کارهایی که انجام داده بودیم تعریف کردم.اونقدر خوب صحبت کردم که گفتم الان من رو به نشانه تشکر روی دست میگیرن و پرت میکنن بالا.فقط ترسم از این بود که نکنه یادشون بره من رو بگیرن و بخورم زمین و مثل هندونه قاچ، شایدم قارچ،شایدم یه چیز دیگه بخورم

آخر کار یه چیز دیگه اضافه کردم و فکر کردم نهایت تاثیر گذاری رو داره.رو به شهردار گفتم آقای شهردار اگه حمایته های شما باشه ایشاا... به مناسبت 22 بهمن میتونید پروژه رو افتتاح کنید و بیایید تو ساختمون جدید مستقر بشید

خورم رو واسه یه تقدیر اساسی آماده کرده بودم که

 شهردار با کمال آرامش گفت: زررررررررررر نزن  

.

اونموقع بود که فهمیدم وقتی میگن آدم تو یه مهمونی بره دستشویی و یه عالمه صداهای هنجار و ناهنجار دربیاره بهتر از اینه که ضایع بشه

 اگه فکر کردید من بادی هستم که به این راحتی در برم.نه ببخشید اشتباه گفتم اگه فکر کردید که من بادی هستم که جایی گیر بیفتم.نه بازم نشد اگه فکر کردید من بادی هستم که بید رو بلرزونم.نه اینم نبود

اصلا باد رو ولش کنید بچسبید به اصل مطلب.اونجوری نچسبید به اصل مطلب،کلا مهم اینه که من اونی که شما فکرش رو میکنید نیستم

شهردار اون حرف رو زد و از اتاق رفت بیرون.من که تا چند لحظه گوگیجه گرفته بودم(اگه معنی گوگیجه رو نمیدونید برید سرچ کنید یا از بزرگترتون بپرسید.اینجا کلاس اول نیست که من بخوام همه چیز رو شرح بدم.تازه اگه کلمه بار 18+ داشت همه تون معنیش رو میدونستید حالا واسه این کلمه اینجوری من رو نگاه میکنید)

یه لحظه یه صدایی بهم گفت که واسه چی وایستادی؟پاشو برو دنبالش

بدون اینکه به روی خودم بیارم لبخندی رو لبام نشوندم و سریع از اتاق اومدم بیرون

دهنم رو تا جایی که میشد باز کردم و شهردار رو با القاب مختلف صدا کردم

شهردار،قربان،رئیس،ارباب،جناب و...

اونم اصلا توجهی نمیکرد

بالاخره با شکستن رکورد کشور و کسب مجوز مسابقات المپیک به ایشون رسیدم

بعد از یه شیرجه،تنها جایی که تونستم خودم رو بهش بند کنم پاچه مبارک شلوار ایشون بود.چیزی نمونده بود که شلوار ایشون دربیاد و آبروش بره.البته همزمان با آبروی ایشون،همه چیز من هم باهاش میرفت.

شروع کردم به حرف زدن و ...

هرچی میدونستم گفتم.با ربط و بی ربط.لطیفه و خاطره غم انگیز

خلاصه کاری کردیم که اون کله بدون مو رو به سمت من چرخوند یه خنده یا شایدم پوزخند تحویلم داد (نیایید بگید به کچل ها توهین کردی.من خودم کچلم خیلی هم خوبه.چون اینجوری نیازی به شامپو نیست و کلا مصرف آب هم کم میشه.تو این اوضاع هدفمند کردن چی میتونه بهتر از مصرف آب باشه؟تازه اگه فشار آبتون کم باشه و مجبور باشید از پمپ استفاده کنید در مصرف برق هم بله).

اگه یکم دیگه به صحبت کردن ادامه میدادم اونقدر محبتش نسبت به من فوران میکرد که وسط خیابان آبروم میرفت(توجه کنید که مشکل من فقط با وسط خیابون بود.جوانها پاشید برید سراغ کارتون من به کسی شماره نمیدما)

خلاصه شهردار در یک اقدام عجیب رفت کنار خیابون وایستاد تا سوار تاکسی بشه

منم گفتم مگه میشه بزارم با تاکسی بری؟باید خودم برسونمت.اصلا اگه ماشین هم نداشتم تا مقصد کولت میکردم(هرچند اینجا رو بلوف زدم،من با این هیکل نحیف چطور میتونستم اونو کول کنم؟)

بد نیست اینجا یکم درباره محیط اطراف هم توضیح بدم.

همون موقع که ما کنار خیابون بودیم یه کاروان عروسی هم اونجا وایستاده بودن.یه مینی بوس بود با چند تا سواری و ماشین عروس.جوونا تو خیابون میرقصیدن و بقیه(مردان میانسال که با حسرت جوونا رو نگاه میکردن) کله ها رو از تو ماشین کرده بودن بیرون و داد میزدن خوشگلا باید برقصن.

بالاخره شهردار رو راضی کردم.سریع ماشین رو آوردم و در رو واسش باز کردم.

ایشون وقتی اومد بشینه به دلیل هیکل بزرگش یه دفعه تعادلش رو از دست داد و خورد زمین.یعنی موضع مبارک روی زمین قرار گرفت و پاها در هوا معلق ماند فکر کنم این وسط چیزی هم رها شد(خدا کنه ما هم یه روزی رها بشیم-پیام بازرگانی کاملا بی ربط).

لازم با ذکر است در زمان نهایی شدن سقوط،ناحیه کمر و باسن کاملا روی زمین قرار گرفته بود و پاها کاملا صاف و رو به بالا بود یعنی پا و کمر با هم زاویه 90 درجه میساختن.(هی بگید این وبلاگ هیچ نکته آموزشی نداره.این بخش آموزش ریاضی بود.ایشاا... در قسمتهای بعدی زاویه 180 درجه و بیشتر رو اموزش میدم)

بریم سراغ ماجرای خودمون.شهردار کمرش گرفته بود و خلاصه همه چی به هم ریخت.

ملت عروس و داماد رو رها کرده بودن و میگفتن: 

.

خوشگلا رو بی خیال.شهردار باید برقصه،شهردار باید برقصه 

.

کارد میزدی خونش درنمیومد.داشت داد و هوار میکرد که این چه ماشینیه تو داری؟

پرشیا به این شرف داره.برو بندازش آشغالی.خودم میدم بترکوننش

دنیا داشت رو سرم خراب میشد.پیش بینی خودم این بود که الان باید سکته رو بزنم.ولی یه اتفاق ساده باعث شد همه چیز به خیر بگذره.

بله اینبار هم درست حدس زدید.درست تو همین لحظه از خواب پریدم

باور کنید سرکارتون نذاشتم.دقیقا همین خواب رو دیدم.تازه یه جاهاییش رو یادم رفته

ولی جالبه که این خواب با چرخش 180 درجه ای تعبیر شد.یعنی همون روز یه عالمه اتفاقات خوب در خصوص رابطه من با شهردار پیش اومد که به جون مادرم همش مشروع بود.

شنیده بودم که میگن خواب زن چپه.حالا من این وسط گیر کردم که باید به این ضرب المثل شک کنم یا به جنسیت خودم.ولی هرکاری میکنم یه چیزایی رو نمیشه کتمان کرد 

.

پی حلالیت نوشت:دیشب باز خواب این بنده خدا رو دیدم.اونم یه خواب عجیب غریب.خواب میدیدم کنار من داره راه میاد ٬وقتی یه گنجشک از کنارش رد میشد پرواز میکرد و گنجشکه رو میگرفت.یاد داستانهای مجید و اون قسمتی که مادربزرگش خواب همسایه مرده شون رو میدید و فکر میکرد میخواد بمیره افتادم.حالا نمیدونم این جناب شهردار چی از جون من میخواد.اگه منم مثل اون گنجشکه گرفت حلال کنید دیگه  

.

نظرات 42 + ارسال نظر
هیشکی ! شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 03:36 ب.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

اوووووووووووووووول

همین اول شدی و رفتی؟بخون بابا
۲ روز دیگه از همین سوال میپرسن بلد نیستی جواب بدی اونوقت میایی گریه میکنی

جزیره شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:02 ب.ظ

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام
برم پستتو بخونم

علیک سلاااااام
آره بچه جان برو بخون بیا

جزیره شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:11 ب.ظ



خدا لعنتت نکنه کوروش تمدن و خدا حفظت کنه (از شر شهردار و بقیه) یعنی مردم از خنده. واااااااااااااااااای اونجاییکه گفتی زررررر نزن چه حسی بود، یه بار خودمو گذاشتم جای شهردار، یه بار جای تو، یه بار هم جای مسطمعین.

چرا واژه رو اشتباه مینویسی بنویس:گ.ه.گیجه تا کسی مجبور نشه از کسی بپرسه خب.
کوروش محشر بود.محشششششششششششششششر

بازم تعریف کن
داره خوشم میاد
وای چه کیفی میده
قابل شما رو نداشت

جزیره شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:30 ب.ظ

البته اعلام کنم که اووووووووووووووووول شدن تو کامنتدونیه کوروش تمدن یه حسن بیشتر نداره، اون هم اینه که کامنتت جواب داده میشه. کوروش تمدن فقط همون روزی که اپ میکنه جواب کامنتا رو میده


خجالت بکش. یکم جنبه داشته باش. ادم اینقدر روراست ذوقشو نشون نمیده که

فکر میکنی همین که جواب میدم چیز کمیه؟
خدا رو شکر کن که اینقدر خوش شانسی

روزگارمو شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:38 ب.ظ http://mavgola.blogfa.com

سلام آقا. میگم عجب خواب طولانی ای!

شرمنده دیگه من دستم به کم نمیره

فرزانه شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 04:48 ب.ظ http://www.boloure-roya.blogfa.com

آقا خواب بود یا سریال؟!!!!
بالاخره شما کی میخوای نت واسه خودت تهیه کنی؟؟؟

این تازه تیزرش بود اصلش مونده
به خدا من شدیدا پی گیرم ولی نمیدونم چرا هی جور نمیشه

پونه شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:44 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

چرا دروغ بگم اصلا نخوندم کی حوصله داره این همه خط رو بخونه بابا عصر عصر تکنولوژیه!!!
حالا بازم عمری باقی موند میام اینورا

خدا عمری بده طولانی
شما که نمیخونی واسه چی اومدی؟پاشو برو وبلاگ خودت

کاغذ کاهی(نازگل) شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:49 ب.ظ http://kooche2.blogfa.com/

الان ما نمیدونیم این خواب بود ! بیداری بود ! توهم بود ! طنز بود ! اغراق بود ! اخه چی بود !!!!

از دست تو ....
قسمت بعدی کی پخش میشه ؟؟

همشون بود.هرجور راحتی برداشت کن شما
راستی چه عجب
این به اون در
قبل از پخش قسمت بعدی حتما اطلاع رسانی میکنم

نسیمه شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 05:54 ب.ظ http://nasimehsamani.blogfa.com

تو خواب هم دست از پاچه خواری برنمی داری؟

زندگی خرج داره دیگه

عاطی شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 06:32 ب.ظ



خب اولش می گفتی خاب بوود!ک من انقد دلم نسووزه! و انقد ب همت و سماجت(!)شما غبطه نخورم!:دی


عـــــــــــالی بوود!

شاید قراره بمیره و شما شهردار شین!کسی چ می داند!:دی

حالا غبطه بخور راه دوری نمیرهوفقط کم بخور تا چاق نشی
قابل شما رو نداشت.بله ما سوژه خنده تون بشیم عالی هم میشه دیگه
خدا نکنه

لژیونلا شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 07:19 ب.ظ

وااااای... همون اولش که گفتین شهردار گفت: زر نزن، باید میفهمیدم که خوابه.... مقامات ما کجا اینقدر بی ادب بودن؟

خداییش راست میگی.مقامات ما خیلی مودب تر از این حرفا هستن
سلام عرض شد خانوم دکتر

shazdehkoocholo شنبه 30 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 08:46 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogsky.com

من پستتونو در 2 قسمت خوندم
اولش تا اونجایی بود که آقای شهردار گفت زررررر نزن
بعد پاشدم رفتم برای عادل تعریف کردم
بعد دوباره اومدم بقیه شو خوندم
وایییی خداکاش واقعی بود دلم برای خنده هام سوخت الکی حروم شد برای یه خواب

بقیه اش رو هم رفتی واسه عادل خان تعریف کنی؟
مگه عادل خان خودش سواد نداره؟
میخوام یه چیزی بنویسم اشکت دربیاد تا تلافی بشه؟تو اینکار هم واردما
راستی شما دیگه بیا خونه زیاد دم مهد وانیستا

خواننده خاموش یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:02 ق.ظ

فک کنم گوگیجه همون گاو گیجه به معنی گیج شدن به همانند گاو باشه
راستش من تاحالا گاو گیج شده ندیدم
نمیتونم تصور کنم شما چه حالتی شدین

ایشاا... قسمتتون بشه ببینیدونمیدونی چه صفایی داره بشینی زیر آفتاب و چایی بخوری و گاو گیج شده ببینی
تصور کن حتی اگر تصور کردنش سخته

[ بدون نام ] یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:03 ق.ظ

به همانند رو داشتین
خودم تو کف این اصطلاح جدید کشف شده خودم موند
شایدم گوگیجه گرفتم

یه عکس از خودت در اون حالت بفرست تا ما هم بفهمیم گوگیجه چجوریه

خواننده خاموش یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:06 ق.ظ

ماشالله رو دور سوتی ام امروز اسمم یادم رفت
من همون آقا یا خانوم خواننده خاموش وبلاگ شمامم
حالا فک نکنین من خوانندم
یا آتیش گرفته بودم و خاموشم کردن
اینم یه اصطلاح بود که اول صب به ذهنم رسید

کلا شما اول صبح کاری انجام نده.اول پاشو دست و صورتت رو بشور بعد صبحانه بخور بعدش یکم ورزش کن بعد بیا از پستهای سبک شروع کن به خوندن.این پستهای سنگین و عرفانی رو بزار واسه ساعت ۱۱.ایشاا... اینجوری جواب بده
این نسخه رو عمل کن بعد ۱ هفته بیاببینم چطوری شدی
راستی ممنون که میخونید چه خاموش چه روشن چه خواننده چه رقاص

بیوطن یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 09:49 ق.ظ http://bivataan.blogsky.com

یاد اون داستان پست های قبلیت که راجع به نیمه شب و فرودگاه کول کردن و چمدون کشی و و پاچه خواری و اینا افتادم ...


ذاتت خرابه پسر خبر داری

مگه ربط داشت؟؟؟!!!!
اگه فقط ذاتم خراب بود که خوب بود

هیشکی ! یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:07 ق.ظ http://www.hishkii.blogsky.com/

آقا ضمن عرض سلام و خسته نباشید...باید بگم که....( صدای تشویق و سوت و هورای حضار ) باید بگم که من دیروز نفر اول شدم در کامنت دونی ِ همایونی ِ کلکله....( صدای تشویق و سوت و هورای حضار ) و خیلی از این بابت خرسندم..( صدای تشویق و سوت و هورای حضار )..ولی همون لحظه آقای عمو مدیر عامل وارد شد و ( صدای تشویق و سوت و هورای حضار )..یه نگاه عاقل اندر نمیدونم چیچی به ما کرد( صدای تشویق و سوت و هورای حضار ) ما هم سریع از نت خارج شدیم...این شد که نتونستیم این پستو بخونیم و کامنت بگذاریم...( صدای تشویق و سوت و هورای حضار ) زهر ممارررررررررررررررررر بذارید حرفمو بزنم و الان موفق شدم این پست طولانی را مطالعه بنمایم..( صدای تشویق و سوت و هورای حضار )........
...

اولن چرا این همه مردم خودشونو پاره کردن شهردار باید برقصه شهرداره نرقصید....مگه ملت مسخره ی ایشونن ؟ پس همه با هم بگید: شهر دار حیا کن شهرداری رو رها کن...
دومن شهردار غلط کرد که به کوروش خان ما توهین کرد شهرداری که به شما میگه زر نزن باید سنگسارش کرد...والااااا
سومن دور از جون شما خدا نکنه شما رو مث اون گنجیشکه بگیره... شما شیری مث شمشیری شهرداره موشه مث خرگوشه...

دمت گرم شما هم یه پا طنازی(حضار صداتون رو ببرید ببینم این بچه چی میگه)
شهردار گفت زمین لیزه من نمیرقصموایشاا... وقتی رقصید شما رو هم دعوت میکنم
دوما رو ممنوووووووووووووووووون از این همه حمایت
آیکون کسی که از اعتماد به نفس کاذب داره میترکه

وانیا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:12 ق.ظ

کوروش خان شما نصفه شب میری سرکار؟
کاروان عروسی تو روز اونجا چیکار میکرد؟
بعدشم من در اولین فرصت اون شخص آدم کش رو اجیر میکنم بیاد حسابتو برسه

تو بعضی دهاتا مثل... روز هم عروسی میگیرن
کدوم آدم کش؟اینهمه نکته رو ول کردی چسبیدی به روز و شب عروسی؟اونجا از روز شروع میکنن تا شب میزنن و میرقصن.به مهمونا ناهار و شام میدن مثل اصفهان نیست که

سارا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:17 ق.ظ http://www.takelarzan.blogsky.com

ینی از همون اول فهمیده بودم هاااااااااااااااااا ینی یه بوهای برده بودم هااااااااااااااااااااااااا که اینا واقعی نستو یه جورایی سرکاریم
اینارو گفتم بدونی بچه تیزیم
هررررررررررررررر کلللللللننننننن خوابای باحالی میبینی

شما کلا خیلی باهوشی
میخوای برات اسپند دود کنم؟میخوای الن بهت جایزه بدم؟میخوای برات بورسیه تحصیلی بگیرم؟
پاشو برو بچه.حالا یه بار یه حدسی زدی تازه اونم معلوم نیست راست میگی یا نه بعد اینهمه توقع داری؟

نیما یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:32 ق.ظ

من که میدونم تو یکی از آرزوهات اینه که در جمع افراد مهم باشی اما متاسفم که ایندقر تحت تاثیر قرار گرفتی که توی خواب هم به خودت استراحت نمیدی !!!

راستی کوروش جونم ُ اونجا که بودی ُ میوه هم بود ؟؟؟ موز چی ؟

بالاخره فهمیدی دلیلش چی بود؟تو هم خیلی باهوشی
میگم نزدیک حرم هستی برو خودت رو ببند به ضریح شاید شفا گرفتی
مشکوک میزنیا.بین اینهمه میوه چرا موز؟بله موز هم بود و هست

آذرنوش یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:30 ب.ظ http://azar-noosh.blogfa.com

خدا بگم چکارتون نکنه از اولش هم میخندیدم هم داشتم از تعجب شاخ در میوردم...البته پاچه خواری وجمله ی زر نزن از زبان مدیران کارآمدمان کاملا ملموس بودخوابهای خوش ببینید

ماراضی به شاخ درآوردن شما نیستیم به خدا
سلامت باشید

آوا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:25 ب.ظ

چه باااااااااااحال
هررررررررررررر
هووووووووور

یاحق...

خوبه با هر و هور کار تموم شد

بهنام یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:33 ب.ظ http://www.delnevesht2011.blogfa.com

سلام کورش جان
میبینی تو رو خدا؟! فشار زندگی آدم رو به کجا میرسونه که تو خواب هم باید خوابای کاری بببینی که خرج زن و بچه رو در بیاری!
واقعآ که از همینجا میشه فهمید هلیا چقدر بهت سخت میگیره تو زندگی که مجبوری اینقدر دغدغه ی فکری داشته باشی! (آیکون کسی که از نبودن هلیا بانو در نت نهایت استفاده رو میبره!)

آقا این عنوانی که انتخاب کردی مشکل اخلاقی داره هاااا! جنسیت "اون" رو هرچه سریعتر مشخص کن! الکی هم سعی نکن بگی پستت ربطی به عنوان ات داشت و شهردار رو بذاری جای اون!
اصلآ تابلوئه این عنوانه واسه یکی دیگست!

سلام بچه
خدا روزیت رو جای دیگه بده.برو اینجا از ۲ بهم زنی چیزی عایدت نمیشه
اصلا واسه یکی دیگه ست.حرفی داری؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!۱

نازنین یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:46 ب.ظ http://mah-mehr.blogfa.com

سلام داداشم

چقدر جالب نوشتی من جای تو بودم همش می خوابیدم از این کابوسای خنده دار ببینم.

سلام
اگه همش بخوابم پس کی با این شخصیت ها آشنا بشم که خوابشون رو ببینم؟

رعنا یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:50 ب.ظ http://rahna.blogsky.com

عجب خوابی !
ماشینتون تو خواب چی بود مگه

زرنگیا بگم تا بزنی تو سر ماشینم؟

فاطمه شمیم یار یکشنبه 1 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ب.ظ

سلامممم کوروش خان
از قدیم گفتن
آرزو... ببخشین خواب بر جوانان البت جوانان قدیم عیب نیست
الان من قصدم تعریف بود و از این حرفا

ممنون از اینکه من را جز جوانان قرار دادید
ایشاا... جبران کنم

مومو دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 10:14 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

ما شـــــــــــــــــالله.
اصلا به "زررررررررررررر نزن" گفتن شهردار شک نکردم! حتی یه ذره. یعنی مشکل دارم؟
آقا شما کجایین؟ مام بیایم اونجا عروسی دعوت شیم از صبح تا شب سور چرونیو اینا...
کی برا 180 درجه مزاحم شیم؟ مبحث سختیه آخه... می خوام عقب نمونم از کلاس :دی

من چیزی نمیگم شما خودت بگو که کی مشکل داره
ما همین گوشه کنارا هستیم.گفتم شهر بعضیا اینجوریه
فعلا واسه ۱۸۰ درجه زوده.از ۹۰ باید ۱ درجه ۱درجه اضافه کنیم

silent دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:55 ق.ظ http://bikhialeeshgh.blogfa.com/

خیلی بامزه بود
آدم از این خوابا ببینه خوبه
چیه ما هر شب خواب جن و دزد و ... مبینیم
خیلی باحال می نویسین

والا به خدا وقتی تو روز هم از دست یکی فراری باشی بعد شب هم خوابش رو ببینی میشه کابوس.این واسه شما خنده دار بود نه واسه من

جزیره دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

بـــــــــــــــــــــــــــــــــــه کوروش تمدن اکتیو شدی کامنت حواب میدی نکنه از ریاست عزل شدی و خونه نشین شدیو وقت ازاد پیدا کردی. ها؟

دیگه آبرومون رو نبر
کار سراغ نداری؟

جزیره دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 04:50 ب.ظ

سلاااااااااااااااااااام کامنت بالا جا موند

ای وای تو سلام هم بلدی؟؟؟!!!!!!

محدثه سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 11:31 ق.ظ http://shekofe-baran.blogsky.com

اول!!!

مردم چ خوابا که نمیبینن!
من زاویه 90 درجه رو یاد گرفتم!جلسه بدی کی تشکیل میشه؟!!!
شهرداره گنجشکارو میگرفت چی کار میکردشون؟!
نترس هزار تومن میدم بهش شمارو نگیره! (آیکون یه آدم دست و دل باز!)

اینبارهم زیر سیبیلی قبول کردم ولی دفعه بعد زودتر بیا
شما گفتی منم باور کردم.شما کی درس میخونی که یاد گرفتی؟یه درجه بهش اضافه کنم توش میمونی
شهردار بیشتر دنبال این بود که بفهمه فضولش کیه که خوشبختانه فهمید
دست شما در نکنه.ایشاا... جبران کنم

منجوق سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:45 ب.ظ http://manjoogh.blogfa.com/

تو خواباتم مثل خودتن .

الان این که گفتی فحش بود؟

رها پویا سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:11 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

این مثنوی هفتاد من کاغذ به واقع خواب بود یا جسارتا شما هم مثل پسر بچه هایی که جوگیر میشن و از خودشون یه چیزایی در میارن ...؟ خوب جوونید دیگه کودک درونتون هم فعال...

نیاز سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:36 ب.ظ http://www.hamnafas-zahra.blogsky.com

مرسی اومدی سر زدی
من که همیشه میام سری میزنم
جیگر مینویسی.

نیاز سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:39 ب.ظ

رمز مطلب رمز دارم ۵۹۹۱ اگه کنجکاو شدی برو ببین
یه نظر توپ هم برام بذار.

جزیره سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:09 ب.ظ

اومده بودم اینجا هم مثه وب بابک سوت بزنم یه چیز هیجان انگیزتر دیدم ، میرم ببینم این مطلبی که رمزشو به صورت عمومی نوشتن چیه

اگه بگی فضول و اینا بیشتر ابروتو میبرما ادم بیکار. دیگه رئیس نیستی که به فکر اینده ی شغلیم باشم

جزیره سه‌شنبه 3 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:12 ب.ظ

البته وقتی خوب فکر میکنم میبینم زشته ادم بره پست خصوصی کسی رو بخونه. نه من نمیرم(ایکون دماغ پینو کیو)

افروز چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ

سلام مهندس میگم گل گاوزبونی چیزی قبل خواب میل کنین تا این خوابها یه کاری دستتون نداده
گوگیجه اراکی بود؟آخه من قبلن شنیده بودم

گنجشک پرگوی باغ چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:36 ب.ظ http://gholakeyadha.blogfa.com

سلام
وای اومدم یه کم بنویسم تا خنده م قطع بشه!
آخه من تو کتابخونه م الان و ترجیح می دم که آبروم نره بابت اینهمه خنیدین!!!
خیلی باحاله خداییش!!!
انقدر جالب نوشتین که نمی تونم جلو خنده م رو بگریم و صد در صد مطمئنم که فی البداهه و یهویی نوشتین که انقده باحال شده!!

برم بقیه شو بخونم!
الان اونجام که به کسی از این جوونا شماره تونو نمی دین!!!۱

گنجشک پرگوی باغ چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:43 ب.ظ http://gholakeyadha.blogfa.com

محشر بود...
خیلی خیلی عالی نوشته بودید!
وای که چقد من خندیدم!
باور کنین فهمیدم غلو داره!!! مگه می شه ؟؟؟

البته شهردار قبلی شهر ما هم آی بیشعور بودا آی بیشعور بودا!!! شاید باورش سخت باشه اما من خودم از نزدیک دیدم بیشعوریشو!!! تازه کچلم نبود و فک می کرد خیلی خوش تیپه!!!!!!!!

نه!!! قاتل!!! چرا گنجشکا رو می گرفت!!!

عارفه چهارشنبه 4 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 06:21 ب.ظ http://inrozha.blogsky.com/

سلام یعنی رسما چشمام در اومد این پست به اخر رسید اون اخر باید از ماهم حلالیت بطلیبید با این پست های طولانی
یه خواهش این پست های طولانی رو اگه به زحمت با فونت درشت تر بنویسید من یکی ازتون ممنون میشم

کیانا پنج‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 01:27 ب.ظ http://www.semi-burntgeneration.blogsky.com

سلاااااااااااااام
خداییش کورش خان از اون رووزی که نوشتی این پستو دارم فک میکنم چی بیام واست کامنت بذارم اما هیچی به ذهن نمیاد
بعدشم شما ک نمیای جواب بدی اصن کامنت بذارم که چی
حالااااااااااااااااااااااااااااااا چون اصرار میکینی فک میکنم شاید یه چی اومد توو ذهنم جهت حالگیری چون میدونی اصن بدلم نمیشینه بیام پستاتونو بخونم بعد یه کامنت حالگیری نذارم اصن نمیچسبه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد