شاید اگه قرار باشه عجیب ترین واژه رو انتخاب کنیم چیزی نباشه جز مرگ
همه میگیم مرگ حقه
دم در خونه همه میخوابه
فقیر و غنی نمیشناسه
همه آخر میریم تو یه وجب جا
حالا شاید یکم بزرگتر باشه یا کوچیکتر
با تابوت باشه یا بی تابوت
فرقی در اصل ماجرا نمیکنه
با اینکه میدونیم همه این راه رو میریم ولی باور نداریم که یه روزی نیستیم
حس میکنیم وقتی نباشیم دنیا هم نیست
خودمون رو محور دنیا میدونیم یه جورایی، هرچند که به زبون نیاریم
وقتی یکی از نزدیکامون میرن،مرگ رو خیلی نزدیک به خودمون حس میکنیم
سعی میکنیم خودمون رو جمع و جور کنیم و بهتر شیم
این تغییرات معمولا زیاد دووم نمیاره
نمیدونم چرا فقدان شیرزاد عزیز اینقدر من رو بهم ریخته
هر لحظه خاطره دیدنش میاد جلوی چشمم
امروز تو ماشین یه بنده خدایی نشسته بودم که آهنگ رستاک رو گذاشت
گل باغمی تو....
دوباره همون حس خونه شون اومد سراغم
چندبار به سرم زده پاشم قبل از قرارمون برم سر مزارش
شاید اونجا رفتن یکم آرومم کنه
نمیدونم شاید شاید شاید
جمعه ۱۶ اردیبهشت
ساعت ۱۱ صبح بر سر مزار او گرد هم می آییم.
بهشت زهرا-قطعه ۷۴-ردیف ۴۵-شماره ۷۷.
واقعا از دست دادن یه جوون سخته...فقط زمان آدمو آروم میکنه...یه دنیا ارزو رفته زیر خاک حالا حالا ها از یاد نمیره کوروش جان
فک کنم حرف دل خیلیا رو زدین
خوبه که میتونین برین سرخاکشون اما ما چی؟؟؟؟
منم که نمی شناختمش از این اتفاق کلی ناراحت شدم و دپرس شما که حق دارید به خدا
سلاممم کوروش عزیز
حرفایی که زدی حرف دل خیلیاست..
کنار اومدن باهاش خیلی سخته خیلی...
نمی دونم...
سلام
مرگ یک واژه ی با معنی بی معنیه!
عجیب و در هم
ترسناک و در عین حال آرامش بخش
یک روز حتما میرم سر مزارش اما جمعه متأسفانه نمی تونم بیام
من با این حال که ندیدمش همش قیافش جلو چشممه
همه رو شبیه اون می بینم
خیلی حالم بده
اصلا نمی تونم فراموشش کنم
دیگه حسی برا جیغ زدن ندارم
دیگه اصلا امیدی برا زندگی ندارم اینا که چیزی نیست
ای مرگ بیا که زندگی ما را کُشت
واقعن مرگ واژه ی غریبی است..
فقط زمان میتونه این قضیه رو التیام ببخشه...
همیشه در مقابل مقوله ی مرگ قوی بودم....مرگ آدمهای عزیزی رو هم دیدم تو زندگیم....ولی هیچوقت حس نکردم کمرم شکسته!هیچوقت اینهمه دلشکسته نبودم...حتی وقتی خبر فوت دوست دبیرستانم رو که ۳ سال با هم همکلاسی بودیم شنیدم بازم صبر داشتم.....ولی این بار...دارم میسوزم....چند روزه حس میکنم تب دارم.....و این غصه و بغض فروکش نمیکنه....قیافه ی آقا شیرزاد شده بک گراند ذهنم و قیافه ی مریم همه ش جلوی چشممه....
رفتن آقا شیرزاد با بقیه خیلی فرق داشت....خیلی....
کاش بتونم جمعه بیام ...
راست میگی عزیزم
هیشکی قد تو حال و هوای این روزای خونمونو نمیدونه .................
خیلی شرایط بدیه ........................
برای ما شرایط اینطوریه
چه برسه به عزیزترینش
ماجرا رو از بهنام شنیدم خیلی غم انگیز بود ... ما هیچ وقت انتظار مرگ هیچکدوم از عزیزان دوستان و اشنایانمون رو نداریم حتی تو شرایط سنی بالا و کهنسالی شون همیشه فکر از دست دادنشون ازارمون میده حالا اگه اون آدم تو سن و سال شیرزاد باشه انسان به تموم معنا باشه دوستش داشته باشیم براش احترام قائل باشیم و هرگز به این زودی انتظار یک همچین حادثه ایی رو نداشته باشیم میتونه خیلی خیلی دردناک باشه و سخته ... روحشون شاد
نمیدونم چرا این جمعه 16اردیبهشت را توی هر وبلاگ میخونم دلم میخاد بزنم زیر گریه!
اینم از شانس ماست!
کاش یک هفته دیرتر بود.
یادش گرامی . شما که میرین اونجا ، لطف کنید و به جای ما هم تسلیت بگین به بانو مریم ش !
هیچ وقت نمیتونم تصور کنم یکی از دوستام خدای نکرده نباشه پیشم...
رسمن دیوونه میشم...
میفمم...
چقدر قشنگ توصیف کردید.فکر میکنم در باره مرگ و این احوالاتی که نوشتید خیلی از آدمها اتفاق نظر داشته باشن ،از جمله خود من .
نمیدونم چرا با رفتنش انگار یه چی از ته دلم کنده شد ..انگار دارم فرو میرم تو باتلاق روز به روز حالم بدتر میشه هنوز صدای خنده هاش تو گوشمه و چهره ی مریم اون روز...اون اشکا.....تو شُکم همنوز..
راستی دوس نداشتم تو همچین موقعیتی ببینمتون..ایشالا تو شادی زیارتتون کنیم..
روحشون شاد
سلام
واقعا چه حقیقت دردآوریه مرگ!!!!!!
کاش منم میتونستم جمعه اونجا باشم....لطفا از طرف ما هم به خانواده محترمش تسلیت بگید...انشالا شما زنده باشید صد سال
سلام !
آپ کردم !
اگه تونستی بقیه رو خبر کن !
به نت دسترسی ندارم تا ...
فعلا !
سلام.. نیستم جمعه تهران. از طرف ما هم فاتحه بخوانید
از دست دادن اونی که میشناسیش و فکرشو نمیکنی که به این زودی برای همیشه نمیبینیش خیلی سخت و دردناکه..
اما ما آدمها فراموشکاریم.. خیلی زود فراموش میکنیم که مرگ هر لحظه برای همه هست.. شاید اگر اینطور نبود زندگی معنا پیدا نمیکرد...
روحشون شاد..
دلم پیش شماست کنار جایگاه شیرزاد.......
سلام کوروش منم اینروزا بد قاطی کردن رفتنه شیرزاد و دنیای بی وفا و آدما
چه خوبه ادما همدیگرو دارن حتی در حده یه نگاه
سلام
خیلی زحمت دادیم بهتون امروز
آقا یکسری عکس گذاشتم دوست داشتی دوباره یادی از مراسم امروز بکنی بیا وبلاگن من
ایشالله سلامت و تندرست باشی
سلام..
چقد این واژه ی غریب داره قریب میشه!!!
خدا رحمتشون کنه..