ارکستر ملی

دوران خدمت ما واسه خودش دنیایی بود

از اونجایی که بنده نمیتوانستم دوری از خانواده و

غربت غروبهای پادگان رو همزمان تحمل کنم و بهم فشار میامد از چند جا

و برای اینکه دسترسی راحتی به تلفن داشته باشم

(فکر بد نکنید تلفن جهت سفارش پیتزا لازم داشتم!)

به یکی از دوستانم پیشنهاد دادم که یه خونه تو شهر بگیریم

ظرف مدت کوتاهی تعداد هم خونه ای های ما شد 5 تا

یکی از این دوستان  به اسم شهاب عشق گیتار بود و

ما هر روز مجبور بودیم صدای زیبای(شما بخوانید ناهنجار) اون رو تحمل کنیم 

 

 

 

 

 

تا به خودمون بجنبیم دیدیم شهرام، تار بدست وارد شد

من هم که کلا اهل کم آوردن نیستم و از طرفی به استعداد

خودم در نوازندگی واقف بودم تصمیم گرفتم بگردم و یه ساز

مناسب با احوالات خودم بیابم 

.

از اونجایی که بنده ریاضیم خیلی خوب بوده (گفتم که مهندسم مگه نه؟)

و از اونجایی که بارها در مراسم لهو و لعب اقدام به مطربی کرده

و با دبه مجلس رو گرم نموده بودم پس ضرب رو انتخاب کردم 

.

چه کتابهایی خریدم،مطالعاتی کردم در زمینه ضرب

پیش هرکی مینشستم میگفتم ضرب پدر موسیقیه

همه با ضرب ریتم میگیرن و ..... 

.

یه نوار هم از استاد تهرانی گرفته بودم که با ضرب صدای لکوموتیو درمیاورد

یا با صدای ضرب شعر اتل متل توتوله رو میخوند

به هرحال تو اون وانفسای بی پولی سربازیم که آویزون بابام بودم

رفتم کلی پول دادم و یه ضرب خوشگل خریدم

چون وارد نبودم تنها ملاکم واسه خرید همین خوشگلی بود 

.

 سرتون رو درد نیارم بعد از کلی کلاس رفتن و سعی و تلاش

صدای لکوموتیو چیه نهایت صدایی که درآوردم صدای تپ و تپ بود اونم با دور آهسته 

.

یکی دیگه از هم اتاقی هامون به اسم بهرام که چند سالی از ما بزرگتر بود و

در حکم پدر بچه ها بود سر پیری یادش افتاده بود ویولن بزنه

وقت تمرینش کل کوچه خونه ها رو تخلیه میکردن و میرفتن پیاده روی

چه صبری داشت این صاحبخونه ما،به این سازها سه تار رو هم اضافه کنید

خونه نبود که دیوونه خونه بود 

.

اینهمه حرف زدم همش مقدمه بود

عرضم به خدمتتون که هلیا بانو واسه خودشون موزیکسینی(میدونم اشتباه نوشتم)

تشریف دارن اونم از نوع ویولن

البته هرچی در عرصه موسیقی بهش رسیدن همش واسه صبوری بنده بوده

تو این راه بنده هم صدام خوب شد چون مجبور بودم با صدای بلند بخونم تا

یه صداهایی به گوشم نرسه

همسر محترم هفته قبل گفتن استادشون تو گروه ارکستر ملی،ویولن میزنن و تو جشنواره موسیقی فجر برنامه دارن 

.

اینجوری شد که ما با 2 عدد بلیط که پول هنگفتی هم براش پرداخت کرده بودیم راهی تالار وحدت شدیم 

.

دم درب یه بنده خدایی بود که لباسی با یقه عجیبی تنش کرده بود

منم که اینجور جاها نمیزارم بهم بد بگذره تو ذهنم این بنده خدا رو کلی سوژه کرده بودم(خدا از سر تقصیرات من بگذره) وقتی گروه اومد دیدم ایشون یکی از نوازندگان اصلیه ویولن سله(شرم بر تو کورش)

.

جاتون خالی عجب عظمتی داره این تالار وحدت،جو اونجا آدم رو میگیره

بنده اگر هم ضراب میشدم اصلا نمیتونستم اونجا ضرب بزنم

وقتی وارد راهرو شدم دیدم یه دوربین روی سه پایه گذاشتن و یه بنده خدایی میکروفون به دست دنبال یکی میگشت که باهاش مصاحبه کنه

منم چپ و راست از جلوش رد میشدم تا شاید با من مصاحبه کنه

نمیدونم چی تو قیافه من میدید که فهمید کلا از نظر موسیقی تعطیلم 

.

در مدت اجرای برنامه منکه آرتروز گردن گرفتم آخه یه جورایی ما رو خرپشته نشسته بودیم

و واسه دیدن گروه باید از ارتفاع 30 متری تا کمر خم میشدیم

اگه وسط موزیک هیجان زده میشدم سقوط حتمی بود 

.

رزومه گروه رو که اول برنامه دادن نگاه کردم و فهمیدم چرا من ضرب یاد نگرفتم

اکثرا پدر و مادرهاشون اهل موسیقی بودن ولی ما چی؟

ما همچین که صدای ضبط رو یکم بلند میکردیم لنگه کفش و کفگیری بود

که سوی ما روانه میشد

تا میومدیم با درب خونه ریتم بگیریم میگفتن بچه بگیر بکپ دیگه،خواب نداری تو؟

یه ذره آواز که میخوندم داد میزدن که ببر اون صدای نکره ت رو،سر ظهری واسه چی داری... میزنی؟مگه یونجه ات زیادی کرده؟؟؟؟!!!!

.

حالا اگه شما هم جای من بودید با اینهمه تشویق تو موسیقی چی میشدید؟

تو اون گره یه بنده خدایی جلوی همه ایستاده بود،پشتش رو کرده بود به ملت

و یه سری حرکاتی انجام میداد که خداییش من اولش از ترس قالب تهی کردم

بعضی وقتا عصبانی میشد و دست و پاش رو به اطراف پرتاب میکرد،آدم فکر میکرد یه فعل و انفعالات ناپسندی براش رخ داده بعد یه دفعه مثل اینکه پشیمون شده باشه آروم میشد،شایدم حرکت اسلومویشن میشد،هرکدوم از قطعات هم که اجرا میشد

چند نفری رو از اون پشت مشت ها انتخاب میکرد و میگفت بلند شه و مردم براش دست بزنن،کلا آدم ار خود متشکری بود.بابا مردم هرکی رو بخوان خودشون تشویق میکنن دیگه 

.

تو گروه یه خانومی بود که واسه خودش گوشه ای نشسته بود و یه ساز عظیمی

جلوش گذاشته بود،خداییش سازش تو خونه ما جا نمیشد

هرنوع مصالح ساختمانی باشه من میشناسم و میتونم مواد تشکیل دهنده اش رو بگم ولی من رو چه به تشخیص ساز؟

از هلیا پرسیدم این چیه؟گفت:چنگ

گفتم:نمیگم خانومه چکار میکنه که،میگم اسم سازش چیه؟

گفت اسم سازشه دیگه

با دیدن اون خانوم یاد شلمن تو کارتون بامزی افتادم

این خانوم باید ساعت کوک میکرد تا هر نیم ساعت یه بار بیدار بشه و ساز رو سمت خودش بکشه و یه چنگی به سازش بزنه و دوباره بخوابه

نمیدونم اگه این خانوم نبود کی میخواست این گروه رو جمع کنه،بمب انرژی گروه بود

من موندم این خانوم اگه جایی بره و ازش بخوان که ساز بزنه چکار میکنه؟

مجبور میشه یه خاور بگیره سازش رو براش بیاره بعد هم با کمک چند تا از برادران محترم افغان ببردش داخل خونه

 . 

آهنگها یک در میان خواننده داشت،وقتی آهنگ تموم میشد رهبر گروه با خواننده میرفت و دوباره برمیگشت و برای آهنگ بعدی میرفت خواننده رو میاورد

فکر کنم خواننده اونجا غریب بود و راه رو بلد نبود

شایدم وسیله نداشت که بره و ایشون میرسوندنشون

شایدم به اون آقا اطمینان نداشت و میبردش پشت صحنه دست کسی میسپردش و کلی شایدهای دیگه

.

.

پی جدی نوشت:برنامه ارکستر واقعا قشنگ بود مخصوصا اجرای آهنگ نینوا از ساخته های استاد حسین علیزاده،بنده به شخصه بعد از اتمام این آهنگ چند دقیقه ای ایستاده دست میزدم.وقتی حرکت همزمان آرشه 32 ویولنیست رو دیدم و یه صدا رو شنیدم حسی  عجیبی بهم دست داد که اصلا قابل بیان نیست

شاید بشه گفت وحدت در تالار وحدت 

نظرات 93 + ارسال نظر
فلوت زن جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:32 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

اول !!!

مبارکه
ولی تو وبلاگ کورش از جایزه مایزه خبری نیست
گفته باشم بعد توقع درست نشه

فلوت زن جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:39 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

واااااااااااااااااااااااااای مردم از خنده !!!!
می گم شما واقعاً حیف شدی کوروش عزیز با این همه استعدادی که در زمینه موسیقی داشتی و داری !!

خدا رو شکر که خندیدی
حالا خیلی از استعداد هام رو نگفتم

فلوت زن جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:40 ق.ظ http://flutezan.blogfa.com/

پی جدی نوشت زیبا بود ! می شد حسش کرد.

واقعا عالی بود

نیما جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:31 ق.ظ http://www.arezuhaye-aghaghi.blogsky.com

کوروش خان سلام !

آقا ما یه ذره رقص بلدیم . اگه گروه زدین و رقاص خواستید خبر بدید !

در ضمن قسمت رهبر ارکستر خیلی باحال بود . دمت گرم !

سلاااام نیمای عزیز
من خودم آخره رقصم
حتما از نبوغ شما استفاده خواهیم کرد
قابل نداشت

سپیده جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ http://1394a.persianblog.ir

سلام مهندس
بابا نوازنده...
باباموزیسین...
باباضرب نواز....
بابااین کاره....
لابد خانواده ی گرام یه چیزی می دونستن که میگفتن سکوت اختیار کنید
توصیفت خیلی توپ بود انگار خودم اونجا بودم و الان حس میکنم آرتز گردن گرفتم

دست شما درد نکنه وکیل بانو
حالا چرا شما گردنت رو کج کردی منکه داشتم برات توضیح میدادم
نترس اگه خوراکی هم دادن خبرت میکنم

وروجک جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:36 ق.ظ http://jighestan.blogfa.com

سلااااااااااااااام
چرا تو انقد تو خرج کردن سفتی باید گیرت بیارم یه ذره ازارت بدم پول خرج کنی
اگه جای بابای من بودی چیکار می کردی پس؟
من چنگ خیلی دوست دارم اما از اونجایی که تمام سازا رو فقط در حد یه ناخونک یاد میگیرم دلم نمیاد پول بدم به چنگ و پیانو البته پیانو رو حتما میرم یاد میگیری اساسی ولی چنگ و قول نمیدم قاموتم (نمی دونم درست گفتم یا نه؟) خیلی صدای نازی داره
بقیه ی سازا رو یه انگول کردم فقط همینا مونده

سلاااااااااام
عمرااااااااا
پولی که واسش جون کندم رو خرج کنم؟!؟؟!!!!
شانس آوردی جای بابات نیستم والا......قاموت نمیدونم چیه ما یه خوراکی داریم که اسمش شبیه اینه
راستی فکر کنم شما هم چنگ رو اشتباه گرفتی
این با اون چنگی که در حین جیغ زدن به سر و صورت مردم میکشی فرق داره

بهنام جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:38 ق.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

آقا حساب نیست این حنانه خانوم اول و دوم و سوم رو تنهایی قرق کرده که چی مثلآ؟! من سومم ها...
پست رو هم الان نمیخونم ! چیه خب ساعت 1 و نیمه ها تو میدونی من الان چه وضعی دارم اصلن؟ نمیدونی دیگه حالا فردا مینویسم که امروز چه وضعی داشتم!!! همینم که الان اینجام باید کلی منت بذارم ولی نمیذارم

سوم؟؟؟؟؟شاید از آخر
برادر اینجا اول شدن به این راحتی نیست
تو وبلاگهای پرطرفدار اول شدن سخته
من که میدونم الان میخونی
یعنی وضعت خرابه؟؟؟

بهنام جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:40 ق.ظ http://www.delnevesht2010.blogfa.com

این ملت خواب و آروم ندارن؟! چه الکی الکی ضایع شدیم رفت آخه بگو تو که سوم نشدی چه کرمیه که خودتو ضایع میکنی؟!

واقعا چه کرمیه؟؟؟

بهنام جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:00 ق.ظ

نتونستم پست رو نخونده بخوابم! ولی ایکاش نمیخوندم اینقدر بلند خندیدم داداشم بیدار شد!!! حالا صبح چقلی ما رو میکنه معلوم نیست چی پیش بیاد! مگر اینکه دهنش رو با یه شیرینی ای چیزی ببندم!
خیلی باحال نوشتی داداش...
دیگه الان ساعت 2 شده منم که وضعم داغونه. با اجازت دیگه میخوام منت بذارم!!!!

دیدی گفتم میخونیش
من رو قاطی شیرینی دادن نکنیا
قابلت رو نداشت داداش
اینجا با صدای بلند هی نگو وضعم خرابه برات دردسر درست میشه ها

ماهی تنگ بلور جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 ق.ظ http://parspalace.persianblog.ir/

فک کنم همش جای خالی خودتو رو سن میدی آموسیقی زنده واقعا لذت بخشه مخصوصا ماها که عقده دیدن ساز داریم با این صدا سیمامون

واقعا فقط من اونجا کم بودم
واقعا لذت بخشه
روح آدم آرامش پیدا میکنه
من نمیدونم دیدن ساز چه عیبی داره
خدا لعنتشون کنه

روشنک جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:05 ق.ظ http://hasti727.blogfa.com

از دست تو....واسه اعتلای فرهنگت خوب بود این کنسرت حداقل فهمیدی چنگ چیه:)

دست شما درد نکنه آفرین
حالا دیگه من شدم بی فرهنگ؟این بود جواب من؟
حالا شکلات نمیدی نده چرا آدم رو زیر سوال میبری؟
من اونقدر بافرهنگم که تا حالا ۱ بار رفتم کنسرت و اگه عمری باشه و همچنین کنسرت مفتی باز هم میرم
تازه تئاتر هم رفتم
یه عالمه هم فیلم خارجی دیدم بدون زیرنویس البته چیزی متوجه نشدم فکر کنم اشتباه انگلیسی حرف میزدن

عاشق مارش مالو جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:31 ق.ظ http://jujekalaagh.blogfa.com

سلاااااااااااااااااااام کورش جان .....
ساز زدنت منو کشته .. البته من هم قرار بود برم خواننده بشم ها والبته رقاص .... دیگه از اونجایی که از نظر بسیاری از مسائل اجازه ی چنین کارهایی رو جلو چشم نامحرمان نداشتم برای رسیدن به این آرزوی دیرینه فقط در خوابگاه ها و خونه دانشجویی هامون اکتفا میکردم..
این خاطره ی ارکستر رفتنت هم واقعا جالبه ... من نصفه شب نباید بیام وب تو رو بخونم ... میدونی چرا ؟ خو باشه خودم میگم :‌ واسه اینکه یه دفه میزنم زیر خنده وقتی بعضی قسمتا رو میخونم و اهل خونه فکر میکنن دختر یکی یه دونشون زده به سرش ... اون آقاهه هم که باهات مصاحبه نکرد آدم بدی بود اصلن ... دفه ی بعد خواستم با کسی مصاحبه کنم تو رو توو نوبت اول میزارم تا از دلت در بیار دوست جان ...
وحدت هم واقعا منتظرشیم ... کجایی وحدت ؟؟؟
سبز باشی و عاشق کورش عزیز ...

سلااااااام
مارش مالوی جدید
شرم بر شما که فکر رقاصی هم به ذهنتان خطور کرده
اگه شانس ماست که شما دیگه مصاحبه نمیکنی
حالا کی مصاحبه میکنی؟کی پخش میشه؟
ممنون از حضورت

خدیجه زائر جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:59 ق.ظ http://480209.persianblog.ir


خوش به حالتون............. چقدر دلم کنسرت خواست

جای شما خالی بود
بانو دفعه بعد شما هم تشریف بیارید

مالزی نشین جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:34 ق.ظ http://mn64.persianblog.ir

به عمرم یه بار فقط رفتم ارکستر! اونم بلیطش مفتی گیرم اومد!

بلیط مفت کجا میدن؟اگه جایی بود ما رو هم خبر کنید

رها بانو جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ http://raha-banoo1.blogsky.com/

سلام کورش خان
صبح جمعتون بخیر قربان

آخ که ما هم دلمان یک کنسرت درست حسابی خواست ! ترجیحا شاد و پر هیجان جهت تخلیه ی انرژی ! به همراه سوت و کف و جیغ و قر !

اینم آدرس جدیدم ...

سلام وکیل الرعایا
بلا به دور
از اون جلافتها که مدنظر شماست اینور آب یافت می نشود
مبارکه ایشاا... این یکی فیلی نشه

Don Quixote جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:03 ق.ظ

عالی بود دمت گرم
ما هم یه بار برای تئاتر خورشید کاروان رفتیم اونجا جدا تالار قشنگیه

ممنون قابل نداشت
واقعا زیباست

ما(ریحانه) جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ http://ghahvespreso.persianblog.ir

خدا نکشتت سر صبحی اینقده خندیدم دلم درد گرفت..
والا منم زیاد از موسیقی سر در نمیارم به همون خاطری که تو نتونستی پیشرفت کنی.. یعنی لنگه کفش و یونجه و اینا رو می گم!!!

شرمنده از این به بعد پیوست پستهام یه قرص دل درد هم میزارم
ممنون که درکم میکنی ولی خداییش من رو با خودت قاطی نکن من کارم درسته خانواده به موسیقی علاقه نداشتن

قندیل جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:07 ب.ظ http://ghandil.blogsky.com


ولی اینجور جاها چه فضایی دارن ... احساس میکنی حتی به عنوان یه تماشاچی خیلی فرهیخته ای ... اصلا این احترام استاد شاگردیشون منو کشته !
یه بار با مهسا خانوم رفتیم کنسرت سنتور استاد طوفان (خیلی خوش گذشت ٬ جای شما خالی) کلی تو روحیم تاثیر گذاشته بود تا یه هفته پیله ی مامانم بودم که برم کلاس سنتور ... !!

آی گفتی
دقیقا دست رو نکته اصلی گذاشتی آدم احساس فرهیختگی میکنه
الان دیگه استاد سنتور شدید دیگه؟؟؟!!!!

علی لرستانی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:43 ب.ظ http://alilorestani.persianblog.ir/

سلام
کلی خندیدم کورش جون ...بابا ای ولا نمیدونستم مثه خودم از هر انگشتت یه هنر تراوش میکنه....
پی جدی نوشتت قابل تامل بود

سلام
خوشحالم که خندیدی
حالا کجاش رو دیدی من خود هنرم

وانیا جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:46 ب.ظ

سلام عجب پستی بود کوروش خیلی خنیدم الان تو بدترین شرایط دارم تایپ میکنم فکر بد نکنیا فقط یکم عجله دارم و یه بچه داره از سر و کولم بالا میره این خواهر زاد ه امونو بریده بببخشید دارم چرت و پرت مینویسم
عالی بود بابا شما باید بری با توپ دولایه بازی کنی و با در ضرب بگیری حالش خیلی بیشتره بخئا تا این قرطی بازیا منم اینا رو بیشتر دوست دارم هر وقتم با دوستم میرم آموزشگاه موسیقی دلم میخاد با کلاس باشما اما هیچی حالیم نمیشه جونه شما از این نتها

سلام
همین که خوندیدی و دارید تو این شرایط بغرنج کامنت میزارید کلی ارزش داره
نت چیه؟خوردنیه؟منم میخوام

دختری از یک شهر دور جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:51 ب.ظ http://denizlove.blogsky.com

خیلی محشر بود کورش!!!
انتظر نداشتم با موضوعی با این جدیت شوخی کرد واقعا عالی بود!!
چقدر خانواده موسیقی دوستی داری شما خدا حفظشون کنه!!

ممنون بانو
لطف دارید شما
بلههههههههههههههههه

آناهیتا جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:02 ب.ظ http://www.a-n-a-a-r-i-a.blogsky.com

سلام بر ضراب و سالار خوش رنگ بلاگستان

به به هلیا خانم هم دستی بر ساز دارن
آقا قدر خانمتو بدون....طلاس

خیلی بهتر تر از عالی بود
من همیشه گفتم بازم میگم: موسیقی روح انسان رو جلا میده.....ختم کلام دوای روح
بهتون پیشنهاد می کنم ادامه بدین.درسته که مشوق نداشتین ولی الان بی خیال گذشته بشین.ساز یه وقتایی آدمو نجات میده.....

سلام آنا قرمزی
بله اونم ویولن که خیلی ساز سختیه
چششششششششششششم
لطف دارید شما
درست میگید ساز زدن خیلی خوبه خیلی وقتا آدم میتونه خودش رو تخلیه کنه

غزل جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:11 ب.ظ http://delneveshtehaye222.blogsky.com

سلام.
به جان خودم من عقده ای شدم برم پیانو یاد بگیرم ولی فقط همت مضاعف ندارم برم.. خیلی هنره یکی یه ساز بلد باشه..
یه چیز دیگه.. اگه هلیا جون نبود شما این همه استعداد خودتونو کشف نمیکردیدا.. مثلآ این که از یه صدای معمولی مردونه یه آواز خوب در بیارید.. اینم هنره.. البته نه برای شما برای هلیا جون..
هیچ وقت یه ارکست نرفتم.. ته دیدن گروه های موسیقی جشن های شرکت بابام اینا بوده.. ولی حتمآ سعی میکنم تجربه اش کنم..

سلام
حالا خوبه پول مضاعف واسه خرید پیانو دارید
دست هلیا درد نکنه با این شوهر هنرمندش
یه بارامتحان کنید کنسرت رفتن رو خیلی عالیه

پونه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:32 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام .
آخیییییییی من خیلی چنگ دوست دارم خیلییییییی
کلی خندیدم دستت درد نکنه اینقدر نشستی تایپ کردی!!!!!!!
واقعا رفتن به ارکستر خیلی حال میده
شما رفته بودین خدمت کنید یا ساز یاد بگیرید

سلام
حالا کدوم چنگ رو دوست داری؟
خواهش میکنم قابلی نداشت
خیلی خوبه روخ آدم رو جلا میده
ما اونجا همه کار میکردیم غیر خدمت

پونه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:33 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

سلام .
آخیییییییی من خیلی چنگ دوست دارم خیلییییییی
کلی خندیدم دستت درد نکنه اینقدر نشستی تایپ کردی!!!!!!!
واقعا رفتن به ارکستر خیلی حال میده
شما رفته بودین خدمت کنید یا ساز یاد بگیرید

پونه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:35 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

الان چرا دوتا شد کامنتم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کورش چی کار کردی راستشو بگو؟؟؟

خب حتما ۲ بار میفرستی دیگه

الهه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:46 ب.ظ http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام...
ماشالا از هر بند انگشتتون صدتا هنر میریزه ها
خیییییلی خوب نوشته بودین...لبخند از رو لبم محو نشد اصلا...مررررسی
اون جدی نوشتتون رو خیلی دوست دارم...میدونم چه حسی پیدا کردین...کلا راز موسیقی همین هماهنگی و هارمونیشه...همینه که گاهی مو به تن آدم راست میشه!و توی کنسرت تجربه کردم این حالو....یه حس عجیب و غریب و خوشایندیه...

سلام
۱۰۰ تا هنر کمه واسه هر بند انگشت ما
ممنون شما لطف دارید خوشحالم که خندیدید
تا قبل از دیدن این گروه اینقدر عظمت موسیقی رو درک نکرده بودم

فاطمه شمیم یار جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:09 ب.ظ

سلامممممم کوروش خان
ایول..عجب گزارش توپ و باحالی بود..
اون دیوونه خونه تو مقدمه هم عجب دیوونه خونه باصفایی بوده ها
آخ اون صحنه کفگیر و کفش هم خیلی با حال بود خیلی رئال بود..
و در نهایت جدی نوشت هم با حال بود اساسی مخصوصا خط آخر..
خودمونیم چه همه حال و احال نوشتیم مااااا

سلام بانو
قابل نداشت
چقدر خاطره دارم از اونجا
کلا ممنون از نظرتون

مجتبی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:28 ب.ظ http://shahzadde.blogsky.com/


حالا استاد به نظرت کدوم ساز به احوالات ما میخوره؟
نظرت درمورد صدای استاد بنا چیست؟
و......
گفتم اون بنده خدا مصاحبه نکرد یکوقت ناراحت نشی سر به بیابون بگذاری!خودم چندتا وال بپرسم به زندگی امیدوار بشی
شوخی کردم.

دوست عزیز الکی که نیست واسه مصاحبه باید وقت قبلی بگیری

تلاش جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 03:54 ب.ظ http://hadafbozorgman.blogfa.com/

سلام فکر کنم من اسم شما رو تو وب کیامهر دیده بودم.. الحق که هر دوتون خوب می نویسین.. ممنون به من سر زدید از خوندن نوشته تون لذت بردم.. با اجازه لینکتون می کتم..

سلام
بله آقا کیا رفیق شفیق ماست
شما لطف دارید
خواهش میکنم

پونه جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:08 ب.ظ http://jojo-bijor.mihanblog.com

همون چنگی که مد نظر شماست!!!!!!!

من اصلا چیزی مد نظرم نیست

گل گیسو جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 07:38 ب.ظ http://www.gol-gisoo.blogsky.com/

سلام
وای چقدر خندیدم!!!
موسیقی واقعا محشره..
خوش به حالتون که اونجا بودین

سلام
ایشاا... قسمت شما هم بشه

[ بدون نام ] جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:46 ب.ظ

نقاشی دسته گل اون شبتون داره تموم میشه. حالا رو نماییش می کنم تا ...!

بابا بیخیال
آبروی ما حفظ شود لطفا

فسقلی جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:47 ب.ظ http://bishilehpileh.blogsky.com

این بالایی من بودما!

اونوقت شمااا؟؟؟؟

سپیده جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:55 ب.ظ http://setaresepideashk.persianblog.ir

عالی بود جناب مهندس خصوصا بخش بردن و اوردن خواننده توسط رهبر گروه ... اونقدر بلند خندیدم که از رو صندلی داشتم پرت میشدم پایین مرسی که انقدر خوب مینویسید و مرسی که اینهمه ما رو سر شوق میارید

بانو مراقب سلامتیتون باشید
خواهش میکنم قابل شما رو نداره

شازده کوچولو جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:10 ب.ظ http://www.shazdehkocholo.blogfa.com

سلاااام
عالی بود مردم از خنده
ایندفعه استاد کیخسرو پورناظری اومده بود شمال و اجرای کنسرت داشت
اگه اونجا بودین چی می گفتین؟ برگزاریش افتضاح بود من که کلی حرص خوردم
فکر کنید قبل از شروع برنامه اینقدر که سالن خالی بود اونایی و که بلیطهای فاصله ۳۰ متری و خریده بودن روی صندلی های اول نشوندن بعد از ۱۵ دقیقه اول هم ورودی سالن و باز کرده بودن تا هرکی دلش می خواد بدون بلیط بیاد تو.
آخرین آپم راجع به همین کنسرته. ولی خنده دار نیست چون همونطوری که گفتم من که همش داشتم حرص می خوردم

سلام
واقعا باید برای هنر ترزش قائل شد و اجازه نداد با عدم مدیریت بهش بی احترامی بشه

مینا جمعه 13 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:12 ب.ظ http://www.harfebihesaab.blogfa.com

خیلی باحال بود. راس میگیا... چنگو با چی میارن و میبرن؟
یه شاید دیگه اینه که: رهبر ارکستر اسهال شده بود!‌ هی به بهونه ی بردن و آوردن خواننده میرفته ... آره.

با خاور میارن دیگه
اینم حرفیه منطقی هم به نظر میرسه

ملکه نیمه شرقی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:04 ق.ظ http://man-unique.blogfa.com/


یعنی این همه تشویق شدین که اوضاعتون این شده دیگه!
دم هلیا بانو گرم! ویولن!!! من عاشق ویولنم! خوش به حالشون!
۵۷۱۷۳

بله ببین اگه تشویق نمیکردن چی میشدم
آره واقعا خیلی پشتکار و اراده داره

روشنک شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:55 ق.ظ http://hasti727.blogfa.com

اون مصاحبه گر بی سواد چطور جرات کرد بامهندس با تجربه ما که پیشکسوت موسیقی شناس مشهوری هم هست مصاحبه نکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
از دیروز دارم لیست مجازات ها و اتهامات وارده به این مصاحبه گر بی تربیت رو مرتب میکنم....

واقعا خیلی بی ادب بود
من رو با اینهمه تجربه در زمینه کنسرت رفتن هیجی حساب نکرد
مگه اینکه شما به فکر ما باشید
باید به جرم عقده ای کردن بچه مردم مجازاتش کرد

مومو شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:14 ق.ظ http://mo-mo.blogsky.com

طبق معمول طنز خوشمزه ای بود مهندس جان!

اما پی جدی نوشتش چیز دیگه ای بود! یه جورایی همه ی کنسرت هایی که رفتم اومد جلو چشمم....
راستش برعکس خیلی معمارا زیاد موسیقی شناس و موسیقی گوش کن نیستم. اما امکان نداره برم کنسرت و گریه نکنم! نفسم حبس می شه رسما از اجرای موسیقی زنده!
پی جدی نوشت شما هم نفس ما رو حبس کرد!

قابل نداشت استاد
استاد نکنه بجای کنسرت میری روضه؟؟؟!!!!
راست میگید نفس آدم تو سینه حبس میشه

رها بانو شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 10:36 ق.ظ http://raha-banoo1.blogsky.com/

یافت میشود کورش خان !
از همین جلافتهایی که عرض کردم یافت میشود این ور آب !
خودم توی یکیش شرکت کرده بودم !
جای شما و سایر دوستان هم خیییییییییییلی خالی بود !

والا ما که چیزی می یافت نکردیم و
سعادت حضور در این مجالس نصیب ما نشد
دوستان بجای ما

هاله بانو شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:12 ب.ظ http://halehsadeghi.persianblog.ir/

یعنی قایم شدم پشت مانیتور و فقط می خندم (خوب چی کار کنم الان همکارام فکر می کنن دیوونه شدم )باید رفتم خونه بازم بخونمش بی نظیرید جناب تمدن خدا زیادتون کنه
باز خوبه که هلیا جون گفته چنگ اگه گفته بود هارپ که دیگه اون وسط فاجعه به بار می آوردید
آخرین باری که رفتم تالار وحدت کنسرت همایون شجریان بود ....
در ضمن جمله آخر خیلی قشنگ بود بسیار ظریف نوشته شده بود

لطف دارید شما بانو
اونوقت خون بپا میکردم
دلم کنسرت شجریان خواسته حیف که فعلا باید انتظار کشید

ترنج شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:51 ب.ظ http://toranj62.persianblog.ir/

چقدر خندیدم با این پستتون مخصوصا در مورد اون خانمه چنگ نوازه که ساعتشو کوک میکنن....
اما جدن منم صدای ویولونو از ندیک شندیم ی حس خیلی خاص به ادم میده

خوشحالم که تونستم شادتون کنم
صدای دلنشینی داره

خورشید شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:16 ب.ظ http://khorshidejonoob1.blogfa.com

سلام
خداییش طنزنوشتنتون حرف نداره . حال ناخوشمون رو امروز خوش کردین . خدا خوشحالتون کنه همیشه
ما که تالار وحدت رو سعادت نداشتیم ببینیم .. بدونیم گیراییش همینطوره که شما میگین یا نه
می بینم که بانویی بس هنرمند دارید سلام گرم خدمتشون برسونین .

سلام
ممنون ایشاا... دل همه شاد باشه
تازه بیشتر از اینیه که من گفنم
امیدوارم قسمت بشه شما هم برید اونجا
بلههههههه سلامت باشید

مجتبی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 01:57 ب.ظ http://shahzadde.blogsky.com/

پس وقت قبلی میخواهد!
خب برای دفعه ی بعد وقت بگیرین

ساعت چند بیام؟عکس هم بیارم؟

رها پویا شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 02:24 ب.ظ http://gahemehrbani.blogsky.com/

چه خوب خوش باشید

آفرین به هلیا بانو
آفرین به اون خانم چنگ نواز
آفرین به حسین علیزاده
و آفرین به شما که نوشته تون خیلی جالب بود و البته به هنر ارزش میذارید

آفرین به شما که آمدید اینجا و زحمت خوندن این مطلب طولانی رو کشیدید

فری شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 06:55 ب.ظ http://fernevis.blogfa.com

خوشا بحال شما!!!! کاش ما هم آنجا میبودیم.. بسی فرح افزا مینماید

امیدوارم قسمت شما هم بشه

مجتبی شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 08:34 ب.ظ http://shahzadde.blogsky.com/

نمیدونم امروز چرا هی از اینجا سر در میارم!!

شب شده و هوا تاریک باید با خودت مشعل برمیداشتی

بهارمامان امیر شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:42 ب.ظ http://oribad.blogfa.com

سلام...
کلی خندیدم یعنی خستگیه این روزها از جسم و روحم در اومد.... حالا اگر روزی روزگاری شما هم کنسرت اجرا کردین ما رو بیخبر نذارین..

سلام
قابل نداشت بانو
حتماااااااااااااااااااا

افروز یکشنبه 15 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 11:46 ق.ظ

سلام خسته نباشی مهندس طنز نویسیتون معرکه است
ولی جای هلیا جون بودم دیگه نمی بردمتون این جور جاها

سلام بانو
لطف دارید شما
چراااااااا؟؟؟؟؟؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد